صبح رفاقت یا شب رقابت
سلام؛
صبح رفاقت یا شب رقابت؛
فاصلهای نیست تا هر بار دیدارمان شاید یک کلیک، از احوال هم خبر داریم و بر کار هم قاضی هستیم.
دست روی دست گذاشتن هم گویا بلد نیستیم از پی تشویق هم هرگز کاری نکردهایم گویا سهم دیگری سهم ما است که در دست اوست.
یاد داستانهای دایی جان ناپلیون میافتم که هر از گاهی در این میان و در بین جمع دوستانه، هر کس دسیسهای دارد تا بتواند از باغچهی دایی جان گل نسترن محبوبش را از ریشه بیرون بیاورد، چه بسی که خشکاندن گل فقط به قصد ناراحت کردن دایی جان است و گرنه سودی برای شخصی نخواهد داشت.
نشد که بتوانیم انتخاب کنیم بین شیرین و تلخ. طعم تلخ بازار و اقتصاد مملکت و طعم تلخ کاکائوی پیشکش رقبا، فقط مجال یک انتخاب را میدهد.
امتداد تلخ مثل فصلی ممتد از یک اتفاق ادامه دارد اما گویی گس شدهایم و فرقی نمیکند که چه چیزی به مزاجمان خوش است یا نه. داستان اقتصادی داستانی است که مرا به یاد داستان الهامبخشی میاندازد که هر وقت ناامید شدی به کوهستان برو و فریاد بزن آیا امیدی هست؟ و باز هم میشنوی هست هست هست و این فریب آگاهانه، ما را به ادامهی راه امیدوار میکند. اما رقابت ناآگاهانه بیشتر شبیه جهل ممتد است که وقتی به منافعمان فکر میکنیم، اصلاً نمیدانیم چرا میجنگیم.
در جهانی که هنوز هیچ سرزمین و مرزی وجود ندارد و حقی از کسی برده نشده است، برای کشورگشایی یا اثبات کدام حق باید جنگید؟
بازار استراتژیک محتوای ایران بسیار بکر و گسترده است و بیشتر از رقابت کور نیاز به رفاقت برای رسیدن به صبحی روشن دارد؛ صبحی که تنها با آگاهیبخشی به مخاطب و اثربخشی ابزارهای مورد ارائه به او، به آن خواهیم رسید.
من، ابراهیم هاشمی، مؤسس فرامحتوا هستم و مجموعهی من صرفاً به تولید محتوا به عنوان ابزاری برای برندینگ و ورود به بازار نگاه میکند. تولید محتوایی که در آن بهترین هستیم. از ۳۵ سال پیش به صورت خانوادگی در مطبوعات ایران و دنیا فعالیت داشتهایم و سمت اولین سردبیر ارشد مطبوعات ایران را در رزومهی خود داریم و امروز صاحب امتیاز هفتهنامه شنبه و خبرگزاری شنبه پرس، هستیم. من و همکارانم برای ارائهی دانش استراتژیک بومی شده در طی ۳سال تحقیق پژوهش پیشقدم شدهایم و محصولات و ابزاری را تولید کردهایم که امروز در داخل و خارج از ایران به فروش رسیده است و به مرور بعد از تستهای اجرایی از این محصولات رونمایی خواهد شد و حتماً شما نیز مانند مشتریان اولیهی ما شگفتزده خواهید شد؛ چون متوجه خواهید شد صنعت بازاریابی محتوا چیزی بیشتر از مطالعهی کتاب و وبلاگهای خارجی است.
حرف کوتاه میکنم و در انتها باید بگویم ما بر این اصل وارد شدیم که رقیبمداری را به همکارمداری تغییر دهیم و متوجه این بودیم میلیاردها تومان سرمایه نیاز است که ما به بازار پیشروی خود توضیح دهیم بازاریابی محتوا چیست؟ اما با حضور همکاران دیگر این مهم سریعتر و کم هزینهتر قابل اجرا است.
امید داریم بتوانیم در کنار هم باشیم و با همکاری هم این راه را طی کنیم…
ابراهیم هاشمی
مدیرعامل و موسس فرامحتوا
هاشمی جان عزيز ، من از مدتی که حضوراً با شما آشنا شدم و سر کلاسهاتون بودم واقعاً بهتون ایمان آوردم ، اميدوارم در اين راه هر روز محکمتر گام بردارید
میدونید لاک پشتها چرا انقدر یواش راه میروند، چون فقط اونها میدونن که آخر دنیا هیچی نیست…
وقتی مبحث مزیت رقابتی و مزیت مطلق رو در دوران دانشجویی مطالعه میکردم متوجه شدم که همه جای دنیا همینطوریه و ما از زمان نئاندرتالها دنبال «یک راه راحتتر» برای ……. خوردن، آشامیدن، شکار کردن تا موفق شدن، پولدار شدن و جذب مشتری بودیم. دیشب در فیلمی به نام “رفتن از ۱۳ به ۳۰” دیدم که در قلب امریکای پیشرفته مجلهای بود که با دادن پول هنگفت به کارمند یک نشریه دیگه ایدهها، عکسها و مطالب اون نشریه رقیب رو قبل از اینکه خودشون استفاده کنن اونا میذاشتن روی سایت و بیلبوردهای تبلیغاتیشون. واقعیت همینه ما به جای «خلق کردن و فکر کردن» بیشتر به دنبال «زودتر ارائه کردن و ارزانتر یا بیشتر فروختن» بودیم. در این میان هستن آدمها و شرکتهایی که ایستادن و فکر کردن و ساختن و ما امروز نام اون برندها رو سر زبونها میشنویم و هر جایی در اون صنعت سایه اونها رو میبینیم. به نظرم ما فرامحتواییها توی راه درستی قرار داریم و برای رسیدن به یک هدف متعالی راه زیادی هم در پیش داریم و با حضور تیم خوبی که داریم به این راه در این آشفته بازار اقتصادی/سیاسی همچنان امید داریم و از دور نوری میبینیم…
هنگامی که درهای رفاقت به روی انسان بسته میشود،بلافاصله در های دیگری باز میشوند،اما ما آنقدر به در های بسته خیره میشویم،که درهای باز شده را نمی بینیم،امیدوارم در وب ایران بتوانیم به جایی برسیم که بتوانیم در شب های رقابت به امیدر روز های رفاقت درهای بسته را رها کنیم تا بتوانیم به روز های رفاقت برسیم .
در فضای کنونی ایران به جایی نمیتونید برسید. نه لزوما به این معنا که درآمدی نمیتوانید داشته باشید. ولی این راهها را خیلی ها پیش از این رفته اند و رها کرده اند. یا اگر انسانهای جسوری بوده اند سر از کشورهای لیبرال دمکراسی غربی درآورده اند و دارند استعدادشان را بپای آنها میریزند. عملا فقط جملات و حرفهای زیباست که بیرون میدهید و نه برندهای اقتصادی. کدام برند موفق را ارائه دادید؟ همانهایی که ادعا میکنید بگویید تا ثابت کنیم یا با رانت وصل بودن به یک مسئول دولتی یا نهاد حاکمیتی پولساز شده یا اگر طرف زرنگتر بوده دارد از خارج کشور تغذیه ایده و سرمایه میشود نه از داخل. و اینکه همین خصیصه خودبزرگ بینی و غرور خردسوز ایرانیان هست که باعث شده کشور ما در رده جهان سومی و پایین تر دسته بندی شود. رتبه ای که زمانی نه چندان دور در رده بهترینهای جهان بودیم ولی تندبادهای سیاسی مجالی نداد و نسل امروز آن زمان را ندیده و بیچاره فکر میکند دارد پیشرفت میکند. نسلی که در قفس رشد کرده چگونه توانای تشخیص آزادی است! خدا هم نمی داند و بدتر از همه اینکه خودش هم نمی داند.